قلم به دست،که یارب نوشت در باران
خوشا ورق ورق اردیبهشت در باران
کدام دست،خدایا گشوده در وقت سحر
تمام پنجره های بهشت در باران
فرشتگان کدامین سپیده دم ناگاه
نوشته اند مرا سرنوشت در باران
به کارگاه ازل، دست نقش بند انگار
غبارطینت ما را نوشت در باران
خوش است زمزمه ی شامگاه درویشان
به خانقاه و دیر و کنشت در باران
هزار نقش کشیدی و داده ای برباد
مزن مزن عبث این قدر،خشت در باران
بیا به مزرعه برگرد صبح زود پدر
بیا که اول کار است و کشت در باران ((محمد حسین انصاری نژاد))